سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

غرش ... فریاد ... سکوت

غرش ------   ناگه سيه شد آفتاب فصل آتش در شهر ترك از سرزمين زال و آرش   تيغ زمين در قلب آذربايجان شد مرداد داغش يك شبه رنگ خزان شد   در زير پاها لرزه بر اندام افتاد چون صيد مغلوبي ميان دام افتاد ***   فرياد -----   چون اسب وحشي در ميان مردمان تاخت هُرّاي او بر جان مردم لرزه انداخت   فرياد بود و جيغ و خون و سنگ و آوار از هر طرف، بالا و پايين ، كوي و بازار   يك عمر در هر ثانيه از ذهن رد شد اوضاع خوب شهرمان يكباره بد شد   آوار مي كوبيد بر هرجا كه مي خواست هر لحظه از مرد و زنان شهر مي كاست   *** سكوت -------   خاموش شد قلب زمين، مردم نترسي...
23 مرداد 1391

زلزله خبر نمی کند

 ﴿ سورة الزلزلة - سورة 99 -   تعداد آیات 8 ﴾ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا زُلْزِلَتِ الأرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الأرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الإنْسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨﴾    به نام خداوند بخشنده مهربان هنگامى كه زمين شديداً به لرزه درآيد، (1) و زمين بارهاى سنگينش را خارج سازد. (2) و انسان مى گويد:«زمين را چه مى شود (كه اين گ...
23 مرداد 1391

30 تیر ماه در روستا

امسال هرماه یک روز به روستا رفته وشب را انجا مانده ایم 29 تیر ماه  هم یکی از اون روزا بود. آماده برای جمع کردن  زردآلو در حال جمع کردن زردآلو کار خطرناک بابا سانای در کنار بوته اسفند کشاورز کوچولو                                              ...
19 مرداد 1391

مسافرت کرج و شمال (خونه عمه ها)

سه شنبه 20  تیر ماه به اتفاق آقاجان ومامان صغری به خونه عمه هات سفر کردیم . ابتدا به خونه آیناز ینا توی کرج رفتیم .کرج جای بخصوصی برای گردش نداره برای همین یه روز به باغ وحش تهران ویه روز هم به بازار رفتیم .   ورودی باغ وحش تهران آهوان زیبا سانای وآیناز دلم خیلی برای حیوانای باغ وحش سوخت ما انسانها چقد بی رحم هستیم  که به خاطر خودمون زبان بسته هارا زندانی کردیم وضعیت بعضی ها واقعا اسفناک بود بخصوص خزندگانی که داخل آکواریوم بودن دو سه وجب بیشتر جا نداشتن.                       &...
17 مرداد 1391

گردش یک روز جمعه -16 تیر ماه

صبح دل انگیز یک روز تابستان، کوله بارمان را بستیم به سوی روستای با صفای زاویه که به محلی زیوه نامیده می شود حرکت کردیم روستایی که در بالا دست گرگر قرار گرفته . داخل روستا امامزاده ای است بنام سید اسماعیل.  در حیاط امامزاده دو درخت کهنسال و تنومند چنار وجود دارد که داخل تنه شون خالی شده   سر راه به باغ پدر شوهر خاله رفتیم .   این عکس هم برای دل خودم .  عاشق کوچه های تنگ وباریک با دیوارهای کاهگلی هستم به خاطر سادگی شون.                   ...
15 مرداد 1391
1